دوازدهم بهمن ماه سال 1357هواپيماي ايرفرانس حوالي 9 صبح در فرودگاه مهرآباد مي نشيند و امامخميني پس از 15 سال هجرت، پا به خاك ميهن اسلامي ميگذارد.
جمعيت استقبالكننده در طول 33 كيلومتر از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا كه مقصد بعدي امام بود، در انتظار هستند تا بزرگترين استقبال تاريخ را رقم زدند.
پس از 15 سال تبعيد و دوري از وطن بايد استقبالي شايسته از امام خميني ميشد اما ايشان قبرستان پايتخت را براي سخن گفتن در جمع ميليوني مشتاقان برمي گزينند؛ همانجايي كه يادگار رژيم پهلوي است و فرزندان وطن كه براي اسلام برخواسته و جاويد شده بودند در آنجا آرام گرفته بودند.
بسمالله الرحمن الرحيم امام خميني در همهمه تمامي آناني كه در بهشت زهرا منتظر شنيدن سخنان رهبر انقلاب اسلامي بودند گم ميشود.امام با تشكر و تسليت آغاز ميكنند و ميگويند: ما در اين مدت مصيبتها ديديم؛ مصيبتهاي بسيار بزرگ و بعضي پيروزيها حاصل شد كه البته آن هم بزرگ بود. مصيبتهاي زنهاي جوان مرده، مردهاي اولاد از دست داده، طفلهاي پدر از دست داده. من وقتي چشمم به بعضي از اينها كه اولاد خودشان را از دست دادهاند ميافتد، سنگيني در دوشم پيدا ميشود كه نميتوانم تاب بياورم. من نميتوانم از عهده اين خسارات كه بر ملت ما وارد شده است برآيم.
من نميتوانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد. خداي تبارك و تعالي بايد به آنها اجر عنايت فرمايد. من به مادرهاي فرزند از دست داده تسليت عرض ميكنم و در غم آنها شريك هستم. من به پدرهاي جوان داده، من به آنها تسليت عرض ميكنم. من به جوانهايي كه پدرانشان را در اين مدت از دست دادهاند تسليت عرض ميكنم.
انگار شهداي انقلاب را ميبيند كه در جمعيت پرخروش موج ميزنند؛ همانهايي كه آمدهاند تا رهبرشان را ببينند؛ جواناني كه شايد خميني را نديده بودند به جز عكسي از او در خفا.
خميني بايد تاريخ را ورق بزند. پس ميگويند: خوب، ما حساب بكنيم كه اين مصيبتها براي چه به اين ملت وارد شد؟ مگر اين ملت چه ميگفت و چه ميگويد كه از آن وقتي كه صداي ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اينها ادامه دارد؟ ملت ما چه ميگفتند كه مستحق اين عقوبات شدند؟ملت ما يك مطلبش اين بود كه اين سلطنت پهلوي از اول كه پايهگذاري شد برخلاف قوانين بود. آنهايي كه در سن من هستند ميدانند و ديدهاند كه مجلس مؤسسان كه تأسيس شد، با سر نيزه تأسيس شد. ملت هيچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنيزه تأسيس كردند و با زور وكلاي آن را وادار كردند به اينكه به رضا شاه رأي سلطنت بدهند.
من نميتوانم تشكر از اين ملت بكنم كه همه چيز خودش را در راه خدا داد. خداي تبارك و تعالي بايد به آنها اجر عنايت فرمايد
پس اين سلطنت از اول يك امر باطلي بود؛ بلكه اصل رژيم سلطنتي از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلي است و خلاف حقوق بشر است. براي اينكه ما فرض ميكنيم كه يك ملتي تمامشان رأي دادند كه يك نفري سلطان باشد؛ بسيار خب، اينها از باب اينكه مسلط برسرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأي آنها براي آنها قابل عمل است.
لكن اگر يك ملتي رأي دادند - ولو تمامشان - به اينكه اعقاب اين سلطان هم سلطان باشد، اين به چه حقي [ است؟] ملت 50 سال پيش از اين، سرنوشت ملت بعد را معين ميكند؟ سرنوشت هر ملتي به دست خودش است. ما در زمان سابق - فرض بفرماييد كه زمان اول قاجاريه - نبوديم؛ اگر فرض كنيم كه سلطنت قاجاريه به واسطه يك رفراندمي تحقق پيدا كرد و همه ملت هم - ما فرض كنيم كه - رأي مثبت دادند اما رأي مثبت دادند بر آغا محمدخان قجر و آن سلاطيني كه بعدها ميآيند؛ در زماني كه ما بوديم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هيچيك از ما زمان آغا محمد خان را ادراك نكرده؛ آن اجداد ما كه رأي دادند براي سلطنت قاجاريه، به چه حقي رأي دادند كه زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است.
مرور و يادآوري جنايت هاي رژيم پهلوي روايتي است كه تاريخ پر از ننگ سلطنت را نشان ميدهد.امام خميني در مرور جنايات رژيم شاهنشاهي ميگويند: من بايد عرض كنم كه محمد رضا پهلوي، اين خائن خبيث... رفت، فرار كرد و همه چيز ما را به باد داد. مملكت ما را خراب كرد، قبرستانهاي ما را آباد كرد. مملكت ما را از ناحيه اقتصاد خراب كرد.
تمام اقتصاد ما الان خراب است و از هم ريخته است كه اگر بخواهيم ما اين اقتصاد را به حال اول برگردانيم، سالهاي طولاني با همت همه مردم، نه يك دولت اين كار را ميتواند بكند و نه يك قشر از اقشار مردم اين كار را ميتوانند بكنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نميتوانند اين به هم ريختگي اقتصاد را از بين ببرند. شما ملاحظه كنيد به اسم اينكه ما ميخواهيم زراعت را، دهقانها را دهقان كنيم، تا حالا رعيت بودند و ما ميخواهيم حالا دهقانشان كنيم! « اصلاحات ارضي» درست كردند. اصلاحات ارضيشان بعد از اين مدت طولاني به اينجا منتهي شد كه به كلي دهقاني از بين رفت، به كلي زراعت ما از بين رفت و الان شما در همه چيز محتاجيد به خارج. يعني محمدرضا اين كار را كرد تا بازار درست كند از براي آمريكا و مامحتاج به او باشيم ودر اينكه گندم از او بياوريم، برنج از او بياوريم، همه چيز را. تخممرغ از او بياوريم، يا از اسرائيل كه دست نشانده آمريكاست بياوريم.
بنابراين كارهايي كه اين آدم كرده بهعنوان « اصلاح»، اين كارها خودش افساد بوده است! قضيه «اصلاحات ارضي» يك لطمهاي بر مملكت ما وارد كرده است كه تا شايد20 سال ديگر ما نتوانيم اين را جبرانش بكنيم؛ مگر همه ملت دست به هم بدهند و كمك كنند تا سالهايي بگذرد و جبران بشود اين معنا. فرهنگ ما را يك فرهنگ عقب نگه داشته درست كرده است. فرهنگ ما را اين [شاه] عقبنگه داشته بهطوري كه الان جوانهاي ما تحصيلاتشان در اينجا تحصيلات تام تمام نيست و بايد بعد از اينكه يك مدتي در اينجا يك نيمه تحصيلي كردند، آن هم با اين مصيبتها، آن هم با اين [فشار]ها، بايد بروند درخارج تحصيل بكنند.
انگار شهداي انقلاب را ميبيند كه در جمعيت پرخروش موج ميزنند؛ همانهايي كه آمدهاند تا رهبرشان را ببينند؛ جواناني كه شايد خميني را نديده بودند به جز عكسي از او در خفا
ما50 سال است، بيشتر از 50 سال است دانشگاه داريم و قريب سي و چند سال است كه اين دانشگاه را داريم؛ لكن چون خيانت شده است به ما، از اين جهت رشد نكرده؛ رشد انساني ندارد. تمام انسانها و نيروي انساني ما را از بين برده است اين آدم. اين آدم به واسطه نوكري كه داشته، مراكز فحشا درست كرده. تلويزيونش مركز فحشاست، راديواش - بسيارياش - فحشاست. مراكزي كه اجازه دادند براي اينكه باز باشد، مراكز فحشاست.
اينها دست به دست هم دادند. در تهران مركز مشروب فروشي بيشتر از كتابفروشي است، مركز فساد ديگر الي ماشاءالله است. براي چه؟ سينماي ما مركز فحشاست. ما با سينما مخالف نيستيم، ما با مركز فحشا مخالفيم. ما با راديو مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم. ما با تلويزيون مخالف نيستيم، ما با آن چيزي كه در خدمت اجانب براي عقبنگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروي انساني ماست، با آن مخالف هستيم. ماكي مخالفت كرديم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتي كه از استفاده تمدن بكنند ما را به توحش كشانده است. سينما يكي از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت اين مردم، در خدمت تربيت اين مردم باشد و شما ميدانيد كه جوان هاي ما را اينها به تباهي كشيدهاند و همين طور ساير اين [مراكز]. ما با اينها در اين جهات مخالف هستيم. اينها به همه معنا خيانت كردهاند به مملكت ما.
هنوز بودند كساني كه سلطنت را ميپسنديدند؛ يا نمي دانستند كه سلطنت براي ايران چه ارمغاني داشته يا فراموش كرده بودند اختناق و چپاول وطن را.
امام خميني بايد آنچه را بر سر ملت ايران آمده بود مرور ميكرد؛ مسلماتي كه خيليها نميدانستند:
و اما نفت ما. تمام نفت ما را به غيردادند! به آمريكا و غيراز آمريكا دادند. آني كه به آمريكا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، يك اسلحههايي براي پايگاه درست كردن براي آقاي آمريكا! ما هم نفت داديم و هم پايگاه براي آنها درست كرديم! آمريكا با اين حيله، كه اين مرد(شاه) هم دخالت داشت، با اين حيله نفت را از ما[ربود] و براي خودش در عوض، پايگاه درست كرد.
يعني اسلحههايي آورده اينجا كه ارتش ما نميتواند اين اسلحه را استعمال بكند؛ بايد مستشارهاي آنها باشند، بايد كارشناسهاي آنها باشند. اين هم از ناحيه نفت، كه اين نفت ما را اگر چند سال ديگر - خداي نخواسته - اين [شخص] عمر پيدا كرده بود، عمر سلطنتي پيدا كرده بود، مخازن نفت ما را تمام كرده بود، زراعتمان را هم كه تمام كرده، اين ملت به كلي ساقط شده بود و بايد عملگي كند براي اغيار. ما كه فرياد ميكنيم از دست اين، براي اين است.
خونهاي جوانهاي ما براي اين جهات ريخته شده؛ براي اينكه آزادي ميخواهيم ما. ما 50 سال است كه در اختناق به سر برديم. نه مطبوعات داشتيم، نه راديوي صحيح داشتيم، نه تلويزيون صحيح داشتيم؛ نه خطيب ميتوانست حرف بزند، نه اهل منبر ميتوانستند حرف بزنند، نه امام جماعت ميتوانست آزاد كار خودش را ادامه بدهد؛ نه هيچيك از اقشار ملت كارشان را ميتوانستند ادامه بدهند و در زمان ايشان هم همين اختناق به طريق بالاتر باقي است و باقي بود و الان هم باز نيمه حشاشه(پركاه؛ بقيه روح در شخص بيمار.
در اينجا منظور دولت بختيار است) او كه باقي است، نيمه حشاشه اين اختناق هم باقي است. ما ميگوييم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم - تمام اينها غيرقانوني است و اگر ادامه به اين بدهند، اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند و ما آنها را محاكمه ميكنيم.
اندرز و اتمام حجت به ارتش فرازهاي آخر سخن امام است و ميگويند: و من بايد يك نصيحت به ارتش بكنم و يك تشكر از يك اركان ارتش، يك قشرهايي از ارتش. اما آن نصيحتي كه ميكنم اين است كه ما ميخواهيم كه شما مستقل باشيد. ما داريم زحمت ميكشيم، ما خون داديم، ما جوان داديم، ما حيثيت و آبرو داديم، مشايخ ما حبس رفتند، زجر كشيدند، ميخواهيم كه ارتش ما مستقل باشد. آقاي ارتشبد، شما نميخواهيد، آقاي سرلشكر، شما نميخواهيد مستقل باشيد؟ شما ميخواهيد نوكر باشيد؟...
و السلام عليكم و رحمهالله و بركاته.