«حر» پسر «يزيد» فرزند «ناجيه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمي»(1) پسر «رياح بن يربوع» است.(2)
خروج حر از كوفه
«شيخ ابن نما» گزارش كرد: هنگامي كه حر از قصر ابن زياد در كوفه خارج شد تا به استقبال امام بيايد، ندايي را شنيد كه از پشت سر ميگويد: اي حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگريست و كسي را نديد. با خود گفت: به خدا قسم، اين بشارت نيست در حالي كه من اسير به جنگ با حسين هستم. او پيوسته اين خاطره را در ذهن داشت تا هنگامي كه خدمت امام رسيد و آن داستان را بازگو كرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نيكي راه يافتهاي.
امام در يكي از خطابههاي كوتاه خود اينگونه حر را آگاه كرد: آيا آزادمردي نيست كه واگذارد اين ريزه غذاي داخل دهان را (ته مانده منافع دنيا را كه شبيه به ريزه غذاي داخل دهان است) براي اهل آن؟(3) شايد اين سخن امام حسين عليه السلام بود كه انقلاب و طوفان ظلمت براندازي را در افكار و انديشه حر به پا ساخت.
رو در رويي حر با امام حسين عليه السلام
ابومخنف از «عبدالله بن سليم» و «مرزي بن مشمعل» نقل كرده كه گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسين عليه السلام راه (حجاز تا عراق) را طي ميكرديم كه امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود كه هر چه ميتوانند آب بردارند. صبحگاهان (كاروان) حركت كرد، حدود نيمروز شده بود كه مردي از آن گروه تكبير گفت. حضرت حسين عليه السلام فرمود: الله اكبر؛ ولي چرا تكبير گفتي؟ گفت: نخلي را ديدم. آن دو نفر گفتند: ما در اين مكان هرگز درخت خرمايي نديدهايم. امام فرمود: من اينگونه نظر ندارم. گفتيم: ما گرد و غبار اسبان را ميبينيم. پس آن حضرت فرمودند: به خدا قسم من نيز آن را ميبينم. سپس امام حسين عليه السلام فرمود: آيا پناهگاهي نيست كه آن را پشت سر خود قرار دهيم و با اين قوم از يك جهت رو به رو شويم؟ گفتيم: چرا، آن ذوحسم است كه به طرف چپ شما متمايل است. پس اگر اين گروه (بر ما) سبقت گيرند هر اتفاقي ممكن است بيفتد. پس امام به طرف چپ، مسير را تغيير داد. اسبان با شتاب به ما نزديك شدند. آنها هم به سوي چپ متمايل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسيده بوديم و خيمهگاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سر رسيدند؛ او حر بود. با هزار سپاه كه در گرماي آن روز رو به روي حسين عليه السلام قرار ميگرفت. امام و يارانش همگي شمشيرهاي آويخته داشتند. امام حسين عليه السلام به جوانان خود فرمودند: قوم را سيراب كنيد و اسبها را آب دهيد. مردان سيراب و اسبها خنك شدند.(4)
وقت نماز فرا رسيد، امام به «حجاج بن مسروق جعفي» كه او را همراهي ميكرد فرمود: اذان بگو. او اذان گفت و نماز بپا شد. امام در حالي كه پيراهن و ردائي به تن و نعليني به پا داشتند از خيمه خارج شدند. پس از آن حمد ثناي الهي گفتند و فرمودند: اي مردم، اين گفتار عذري در برابر خداي تعالي نسبت به شماست، من به سوي شما نيامدهام تا اين كه نامههايتان را دريافت كردم. سپس حضرت خطبه را به پايان رسانيد، در حالي كه مردم سكوت كرده بودند. سپس به موذن فرمود: اقامه بگو. و او اقامه گفت. امام حسين عليه السلام به حر فرمود: آيا ميخواهي كه با اصحابت نماز بخواني؟ گفت: نه، بلكه به نماز شما (اقتدا خواهم كرد). پس همه به امام حسين عليه السلام اقتدا كردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خيمه خود شد و ياران در اطراف امام جمع شدند. حر نيز وارد خيمهاي كه برايش نصب كرده بودند شد و يارانش گرداگرد او را گرفتند. سپس به ميدان بازگشتند و هر كس دهنه اسبش را گرفت و در زير سايه آن به زمين نشست. هنگام عصر شده بود كه امام حسين عليه السلام فرمان آماده باش براي كوچ از اين محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. اين بار پس از نماز به مردم روي گردانيده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: ايها الناس! انكم ان تتقّوا ... حر گفت: به خدا قسم، ما نميدانيم اين نامههايي كه از آن ياد كرديد كدام است. امام فرمودند: اي عقبه بن سمعان! آن خورجين نامههايي را كه به من نوشتهاند بيرون آور. (5) عقبه آن دو خورجين را كه پر از نامه بود بيرون آورد و در برابر آنها پخش كرد. حر گفت: البته ما از اين كساني كه نامه به سوي شما نوشتهاند نيستيم و به ما امر شده كه وقتي شما را ملاقات كرديم از شما جدا نشويم تا اين كه شما را نزد عبيدالله ببريم. امام حسين عليه السلام فرمود: مرگ به تو، از آن نزديكتر است.(6)
سپس به يارانش فرمود: سوار شويد. پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها سوار شوند. پس فرمود: بگذريد. وقتي راه افتادند كه از آنجا بگذرند، آن گروه جلوي (ياران امام) را گرفتند. امام حسين عليهالسلام به حر فرمود: مادرت به عزايت بنشيند چه قصدي داري؟ حر گفت: آگاه باشيد كه به خدا قسم اگر غير شما از عرب به من آن عبارت را ميگفت - در حالي كه وضعيت او چون شما باشد همين عبارت را به او باز ميگفتم.(7) اما به خدا قسم براي من اين (حق) نيست كه ياد مادر شما كنم مگر به نيكوترين وجهي كه ميتوانم.(8)
توبه حر
هنگامي كه حر فرياد غريبانه امام حسين عليه السلام را كه طلب ياري ميكرد شنيد، نزد عمرسعد رفت و پرسيد: آيا تو با اين مرد خواهي جنگيد؟ عمر گفت: آري به خدا قسم، با او جنگي خواهيم داشت كه دست كم، سرها قطع گردد و دستها جدا گردد.
حر گفت: شما چه خواهيد كرد؟ آيا پيشنهاد او مورد پسند شما نيست؟ ابن سعد گفت: اگر كار دست من بود (هر آينه از جنگ با او) دست ميكشيدم. اما امير تو (ابن زياد) از اين كار سر باز ميزند. حر او را ترك كرد و با ديگران در انتظار ايستاد، در حالي كه در كنار او قره پسر قيس قرار داشت.
حر به قره گفت: آيا اسب خود را امروز آب دادهاي؟ قره گفت: نه. حر گفت: آيا ميخواهي آن را سيراب كني؟ قره گمان كرد كه حر قصد كنارهگيري از سپاه ابن سعد را دارد، در حالي كه حر چندان تمايلي نداشت كه قره جدا شدن او را مشاهده كند. پس او را ترك كرد و رفت. اينجا بود كه حر به امام حسين عليه السلام قدري نزديك شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آيا تو ميخواهي كه حمله كني؟ در پاسخ اين سوال حر ساكت شد و بر خود ميلرزيد، پس در حالي كه مهاجر از اين حال حر به شك افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاعترين مرد كوفه سوال ميشد، تو را معرفي ميكردم، اين چه حالتي است كه در تو ميبينم؟ حر گفت: همانا خود را بين بهشت و دوزخ متحير ميبينم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چيز ديگري را انتخاب نخواهم كرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوي امام حسين عليه السلام رهسپار شد.
لحظات ديدار با امام
او به سبب آن چه پيش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مكاني بي آب و گياه وانهاده بود، سر از خجالت به پايين انداخته بود و به سوي آنها پيش ميرفت.
«پروردگارا! من به سوي تو باز ميگردم، پس توبهام را پذيرا باش. من دل اوليا و فرزندان پيامبرت را به وحشت انداختهام. اي اباعبدالله! من بازگشتهام و تائب هستم، آيا براي من راهي به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آري، خداوند به تو روي خواهد كرد. (9)
اين گفتار امام حسين عليه السلام حر را شادمان كرده بود. او به يقين دريافت كه به زندگاني بي پايان و نعمتهاي هميشگي راه يافته است. حر داستان نداي هاتفي را هنگامي كه او از كوفه خارج ميشد به امام حسين عليه السلام اينگونه بازگو ميكرد: من با گوش جان شنيدم، كسي اينگونه هشدارم ميداد كه اي حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم واي بر حر ، آيا تو او را به بهشت مژده ميدهي، در حالي كه او براي جنگ با پسر دخت پيامبر به حركت در آمده است؟ امام فرمود: تو به خير و پاداش (نيكو) دست يافتهاي. (10)
شهادت حر
پس از حبيب بن مظاهر، حر در حالي كه زهير بن قين از پشت سر او را حمايت ميكرد به ميدان آمد. هرگاه كه دشمن بر يكي از آن دو يار امام حسين عليه السلام سخت ميگرفت، ديگري براي نجات دوست خود ميشتافت. ساعتي درگيري «حر» با سپاه «ابن سعد» به طول انجاميد(11) تا اين كه اسب حر مضروب شد و از گوشهايش خون ميچكيد. «حصين» به «يزيد بن سفيان» گفت: اين حرّي است كه تو آرزوي قتل او را داشتي. يزيد در پاسخ گفت: آري و از سپاه «ابن سعد» براي مبارزه بيرون آمد. همين كه به ميدان رسيد، توسط «ايوب بن مشرح الخيواني» تيري به سوي اسب حرّ پرتاب كرد كه به پاي اسب خورد و اسب به زمين خورد. حر قبل از آن كه به زمين بخورد با چالاكي تمام از اسب پايين پريد.(12) او در حالي كه شمشير در دست داشت، در برابر دشمن ايستاد و دلاورانه مبارزه كرد تا اين كه حدود چهل نفر را به قتل رسانيد.(13) در همين هنگام بود كه پياده نظام بر او حملهور شد و جسم بيهوش او به زمين افتاد.(14) ياران امام او را در برابر خيمه شهدايي كه در راه حسين عليه السلام شهيد ميشدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبيا و خاندان انبياست.(15) سپس امام نظري به جانب حر افكند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزادهاي! همان طور كه مادرت تو را ناميده است و تو در دنيا و آخرت آزادهاي (16) پس از آن مردي از ياران حسين در رثا و غم حرّ اشعاري را سرود كه گفته شد او علي بن الحسين عليه السلام بود(17) و برخي گفتهاند كه خود اباعبدالله الحسين عليهالسلام براي او اشعاري را سروده كه اينگونه است:
چه آزادهاي است حرّ پسر رياح؛ او در هنگام فرورفتگي تيرها بسيار شكيباست. آري آزاده خوبي است هنگامي كه حسين فرياد و ندايش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت.(18)
در زيارت ناحيه مقدسه به حرّ سلام داده شده است.(19)
درسي كه ميتوان گرفت: امام صادق عليه السلام فرمود: آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتي اگر مصيبتي سخت بر او وارد شود. حتي اگر مصيبتها بر او محكم كوبيده شود او شكيبايي ميكند. آري او شكسته نميشود، هر چند اسير و مقهور شود.(20) از امام علي عليه السلام نقل شده: بنده غير خود مباش، چرا كه خداي تعالي تو را آزاد آفريده است. (21)
در كربلا هم حضرت امام حسين عليه السلام لشكر ابن سعد را اينگونه مورد خطاب قرار دادند: اي پيروان خاندان ابيسفيان، اگر دين نداريد و از روز رستاخيز نميترسيد، پس لااقل در دنياي خود آزادمرد باشيد.(22)
پينوشتها:
1- جمهرة انساب العرب، ص227 .
2- مقتل الحسين مقرم، ص 227- 229 .
3- تحت العقول، ص 292/ الانوار البهية، ص 101. ترجمه از كتاب المنجد، ترجمه محمد بندرريگ، ج2، ص 1712 .
4- تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص400/ مقتل الحسين مقرم، ص214 .
5- ابصاراليعين، ص205.
6- تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص 402- 401/ ركك كتاب الفتوح، ج5، ص78- 76/ ابصارالعين، ص205 .
7- كتاب الفتوح، ج5، ص78/ مقتل الحسين خوارزمي، ج1، ص232 .
8- مقتل الحسين خوارزمي، ج1، ص232 .
9- اللهوف، ص45/ امالي الصدوق، مجلس30، ص141 .
10- مثيرالاحزان، ص60/ مقتل الحسين مقرم، ص290 .
11- تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص441- 440 .
12- تاريخ الامم و الملوك، ج5، ص437 .
13- مناقب آل ابي طالب، ايران، ج4، ص100 .
14- مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص11 .
15- بحارالانوار، ج10، ص117.
16- مقتل الحسين مقرم، ص303 .
17- مقتل العوالم، ص 85 .
18- امالي الصدوق، ص414، مجلس 30/ مقتل الحسين خوارزمي، ج2، ص11 .
19- اقبال الاعمال، ج3، ص 78 و 344 .
20- اصول كافي، ج2، ص89، كتاب ايمان و كفر، باب صبر، ح6 .
21- نهج البلاغه، نامه 31 .
22- ابصارالعين، ص216 .
منبع:
ياران شيداي حسين بن علي عليهماالسلام، استاد مرتضي آقا تهراني .