بعد از آنكه حكومت اسلامي در مدينه بنا نهاده شد رسول گرامي اسلام بايد چاره اي براي مشكلات داخلي و خارجي مي انديشيدند، و نيز مي بايد در صدد سر و سامان دادن امور برمي آمدند.
پيامبر در بدو ورود به مدينه با مشكلات زير مواجه بود:
1ـ تأسيس حكومت در مدينه و انتخاب شدن رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم به عنوان رئيس مدينه، باعث رنجش كساني مي شد كه منتظر رياست بودند. از طرفي يهود كه در مدينه و اطراف آن از امكانات وسيعي برخوردار بود نمي توانست ببيند كه يثربيان اكنون بالاتر و برتر از آنان مي باشند.
2ـ تا آن زمان بزرگترين دشمن اسلام و مسلمين، كفّار قريش بودند. آنها نه تنها از آزار جسمي و روحي مسلمين دست نمي كشيدند، بلكه املاك و اموال آنها را نيز به غارت برده و بدان وسيله به تجارت مي پرداختند و نيز به وسيل? برخي از طائفه ها براي مسلمين مزاحمت مي آفريدند. بنابراين مسلمين بايد چاره اي مي انديشيدند تا اولاً: از ناحي? يثرب و اطراف آن آسوده خاطر باشند و از ديگر سو بتوانند اموال غارت شده خود را به دست آورند و به مشركين بفهمانند كه اكنون اسير آنها نمي باشند و ديگران را به انديشه وادارند كه درختي كه روئيده است، نه آن درختي است كه با نسيمي بر خود بلرزد و از ريشه كنده شود. اين گونه بود كه جنگ ها يكي پس از ديگري آغاز شد و در انتها آن كه ظفر يافت و به توفيق رسيد اسلام بود و مسلمين، و براي منافقان، دشمنان، معاندين و كفّار جز يأس و نااميدي و شكست چيزي نماند. مي توان نبردهاي رسول اكرم را در دسته بندي زير قرار داد و به مطالعه آنها پرداخت.
1ـ جنگ هاي مشركان با قريش: مهمترين اين جنگ ها عبارت از بدر و احد و خندق مي باشد. جنگ بدر اولين نبردي است كه به صف آرايي مسلمانان و كفّار قريش منجر شد. مسلمين خبر يافتند كه قريشيان اموال آنها را تصاحب نموده و بدان وسيله كاروان تجارتي بزرگي به راه انداختند و قصد عزيمت به سوي بلاد شام را دارند. پس راه را به كاروان آنان بستند تا بدان وسيله به اموال خود برسند و از قدرت و اقتدار قريش بكاهند. همچنين به آنها گوشزد نمايند اكنون با گروهي طرف هستند كه از بند آنها رسته اند، و اوضاع و شرايط آنها به كلي تغيير نموده است. ديگر نمي توان قصد آزار مسلمين را در سر پروراند و براي كشتن رسول گرامي نقشه ها كشيد و طرح ها ريخت. پيام ديگر اين جنگ اين بود كه اينك ابتكار عمل در دست مسلمين است. اين مسلمانها هستند كه مي گويند: قريش چه كاري را و چگونه بايد انجام دهند. اين امر تا آن زمان كه قريش بر سر لجاجت و كينه توزي باشند، با جنگ و مبارزه و مقابله به مثل، انجام خواهد گرفت و زماني كه از كين و لجاجت دست برداشتند با مدارا، عمل خواهد شد. جنگ بزرگ ديگري كه بين مسلمين و كفّار قريش انجام شد، «احد» است. قريش براي تسكين قلب و اعاده حيثيت در مكاني به نام احد به جنگ مسلمين رفتند. اين نبرد در ابتدا با كاميابي مسلمين همراه بود. به همين دليل بعضي از آنها به خاطر طمع و جمع آوري غنيمت دستور رسول اكرم را ناديده گرفته و آن مكان پر اهميت و سوق الجيشي را رها نمودند. كفّار از آن ناحيه به مسلمين يورش آوردند، كه ثمر آن شهادت بزرگ امير اسلام حضرت حمز? سيدالشهداء و زخمي شدن رسول مكرم اسلام بود. اما غائله ختم به خير نشد. كفّار كه به پيروزي نسبي رسيده بودند شادمان به عقب نشستند. اما فكر نابودي اسلام را از سر بيرون نكردند. لذا در انديش? تجديد قوا برآمدند. با قبائل اطراف عهد و پيمان بستند كه رسول مكرم اسلام و مسلمين را نابود نمايند. يهوديان داخل و اطراف مدينه نيز با آنها هم پيمان شدند و... بدين ترتيب جنگ خندق يا احزاب را به راه انداختند. خبرها به مدينه رسيد. رسول اكرم به مشورت با اصحاب پرداخت. هر كس پيشنهادي نمود. در آن ميان سلمان فارسي كه به تازگي رسول اكرم را بعد از سالها جستجو، يافته بود و به او ايمان آورده بود، گفت: بهتر است اطراف مدينه را خندقي حفر كنيم. زيرا بدين وسيله مقابل نفوذ كفار به داخل مدينه را مي توانيم بگيريم. پيشنهاد او پذيرفته شد و خندق حفر گرديد. روز جنگ فرا رسيد. عمر بن عبدود كه يكي از دلاوران يهود بود با گذشتن از كانال به مسلمين يورش برد. اميرالمومنين علي عليه السلام با اجاز? رسول گرامي اسلام به مصاف عبدود شتافت. نبردي سخت بين امام علي عليه السلام و عمر بن عبدود بر پا شد. عبدود به هلاكت رسيد. رسول اكرم و مسلمين شادمان شدند. روزنه هاي يأس و به دنبال آن شكست بر كفّار استيلا يافت و اطراف مدينه را رها كردند و به مكانهاي خود بازگشتند.
2ـ مقابله با اهل اديان: رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم بعد از ورود به مدينه با برقرار نمودن عقد اخوت و برادري بين انصار و مهاجر، تمام امتيازات طرفين را حذف و آنها را به برادري، برابري و سبقت گرفتن در امر تقوا و دينداري ارشاد فرمودند. اينك يثربي كه تا چندي قبل جولانگاه دو قبيل? اوس و خزرج بود و يكي ديگري را به بهانه هاي واهي سرزنش و تهديد مي نمود، تبديل به شهري گرديده بود كه تمام ساكنان آن يك هدف كه اسلام باشد و يك امير كه رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم باشد، داشتند. اين امر براي دو گروه سخت ناگوار بود. گروه نخستين منافقان بودند كه اينان توانايي سر برآوردن و اغتشاش نداشتند. گذشته از آن، مردماني بدنام بودند كه كسي به حرف و عمل آنها اعتنايي نمي كرد. گروه دوم يهود بود كه اينان نيز گر چه در اطراف مدينه پراكنده بودند، ولي گروهي از آنها در شهر مدينه ساكن بودند و داراي موقعيت ممتازي بودند و مكنت فراواني داشتند و از دست درازي مكيان و ديگر قبائل در امان بودند. كشمكش هاي يثربيان و جدالهاي بي موردشان هميشه به سود اين جماعت بود و ... اما اينك با برقراري عقد اخوت، جدال ها به دوستي تبديل شده بود و گروه ها به گروه واحد. رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در بدو ورود به مدينه، با يهوديان ساكن مدينه پيمان و معاهده اي امضاء نمودند تا بدان وسيله در كنار يكديگر به طور مصالحه آميزي روزگار سپري نمايند. اما يهود به مرور زمان از عمل به موافقت نامه، ابا ورزيد و هم عهد با دشمنان اسلام شد. گذشته از آن در صدد خدعه برآمدند و تصميم به قتل رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم گرفتند. بعد از اين جريانات، رسول مكرم اسلام به نبرد با يهود برخاست و در دو نبرد، يهوديان را قلع و قمع نمود. يكي نبرد با بني قريظه بود. بني قريظه قبيله اي يهودي بودند كه در هنگام نبرد خندق به عنوان ستون پنجم دشمن عمل مي كردند. آنها تصميم گرفتند كار اسلام را از درون مدينه تمام نمايند. اما نقشه هايشان بر مَلا شد. وقتي نبرد خندق به پايان رسيد، از جانب حق تبارك و تعالي به پيامبرش وحي رسيد كه بايد كار بني قريظه يكسره شود. رسول گرامي دستور داد به مردم اعلام نمايند كه هر كس مطيع و شنواي امر خدا و رسول اوست بايد نماز عصر را در بني قريظه بجا آورد. پس بلافاصله به سوي بني قريظه حركت نمودند. بني قريظه به مدت 25 روز در محاصره بود. بالاخره تسليم شدند و به سزاي خيانت هاي خود رسيدند. نبرد ديگري كه بين يهود و اسلام درگرفت جنگ خيبر است. خيبر نام محلي آباد در نزديكي مدينه است كه ساكنان آن يهودي بودند. خيبريان نيز در جنگ خندق و بعد از آن همواره در تلاش بودند تا كيان اسلامي را با مخاطره روبرو نمايند. گاهي با مكّيان هم پيمان مي شدند و گاهي قبائل ديگر را براي مزاحمت مسلمين بسيج مي كردند. لذا رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم تصميم گرفت تا اين آخرين دژ يهود را نيز تسليم نمايد تا از ناحي? آنها آسوده خاطر شود. به اين منظور به سوي خيبر روانه شدند و در نبردي جانانه و با شجاعت و همت دلاور مردي چون شير خدا علــي عليه السلام قلعه هاي آنها را يكي پس از ديگري فتح نمود. در روزي كه كار بر مسلمين سخت شده بود، مژده پيروزي حق بر باطل را به مرحل? ظهور رسانيد و نسيم خنك پيروزي به جريان افتاد. اينك يهود تسليم شده بود و مزاحمتي از ناحي? آنها براي اسلام احساس نمي شد. با اينكه در جزيرةالعرب، مسيحيان نيز زندگي مي كردند اما بين آنها و مسلمين نبردي بر پا نشد. تنها اتفاق مهمي كه افتاد اين بود كه مسيحيان از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله و سلم خواستند تا در مباهله شركت جويد و يكديگر را نفرين نمايند تا بدان وسيله هر كس بر باطل است، نابود شود. روز مباهله فرا رسيد. رسول اكرم، حسن و حسين عليهما السلام را گرفت و به همراه علي مرتضي و فاطمه زهرا سلام الله عليهما به طرف محل مزبور روانه شدند. وقتي رهبران ديني عيسويان آن پنج نفر را ديدند حاضر به مباهله نشدند و گفتند: اگر امروز مباهله صورت بگيرد حتماً نابود خواهيم شد.
3ـ نبردهايي كه با قبائل عرب انجام شد: قبايل اطراف مدينه و دورتر از آن گاه گاهي براي حكومت نوپاي مدينه مزاحمت ايجاد مي كردند كه اين مزاحمت ها گاه در قالب هم پيمان شدن با دشمنان اسلام بود و گاه جبهه گيري رو در رو با مسلمين. آنچه در تاريخ ثبت است، اين مي باشد كه تا آن گاه كه رسول خدا از ناحيه آنان سوء استفاده از رفق و مداراي رسول گرامي اسلام برمي آمدند و در جهت تلاش براي نابودي اسلام برمي آمدند و شروع به طرح پردازي و نقشه مي نمودند با آنان برخورد مي شد. نمون? بارز آن برخورد مسلمانان با يهوديان است. اولين نبردي كه با قبائل انجام شد « غزو? ذات الرقاع و دوقةالجندل» است. علت نبرد «ذات الرقاع» اين بود كه خبر رسيد قبيله قطفان سپاهياني براي جنگ با مسلمين فراهم ساخته است. علت نبرد « دومةالجندل» هم اين بود كه: گروهي عظيم در محلي به نام دومةالجندل، گرد هم آمده اند و بر مسافران و رهگذران ستم مي كردند و نيز قصد مدينه داشتند. لذا رسول گرامي اسلام براي تار و مار نمودن آنان و دفع شرشان از مدينه با سپاهي به سوي آنان روانه شد. از ديگر نبردهاي رسول اكرم با قبائل يكي غزو? بني لحيان و ديگري غزو? بني المصطلق مي باشد. بني لحيان، قبيله اي بود كه به بني قريظه پناه داد و در صدد انتقام از مسلمين بودند. بني المصطلق نيز آمادگي لازم براي نبرد با مسلمين را پيدا كرده بودند. بزرگ بني المصطلق كه حارث بن بني فراز نام داشت، قبيله خويش و هر كه را توانست از عرب فراهم ساخت و به جنگ با رسول خدا دعوت كرد. آنان هم دعوت او را پذيرفتند و براي جنگ با رسول خدا به رهبري شخصي آماده شدند. رسول خدا براي اينكه از وقايع مطمئن شوند، كسي را براي تحقيق فرستاد. وقتي از نيرنگ بني المصطلق مطمئن شد، به سوي آنها براي نبرد روانه گرديد. يكي ديگر از نبردهاي رسول خدا غزو? حنين بود. هنگامي كه مكه به وسيل? مسلمانان فتح شد خبرش چون بمبي در سراسر جزيرةالعرب پخش شد. قبيله « هوازن» در صدد برآمدند سد راه اسلام شوند و تا مي توانند از توانايي آنان بكاهند. شايد بدين وسيله مسلمين، شكست خورده و آنان به غنائمي هنگفت دست يابند. پس با زنان، فرزندان، غنائم و اموال خويش براي نبرد با رسول گرامي به حركت درآمدند و در محلي به نام اوطاس اردو زدند. خبر حركت هوازن به رسول خدا رسيد. يكي از ياران را فرستادند تا از چند و چون ماجرا، اطلاعات كافي فراهم نمايد. وقتي مطمئن شد كه خان? وحي اسلام و مسلمين در خطر است دستور حركت به سوي هوازن دادند. اين نبرد نيز چون احد، نبردي توانفرسا بود. با هجوم ناگهاني هوازن، بسياري از مسلمين فرار را بر قرار ترجيح دادند. اما گروهي با اراده اي پولادين و ايماني سرشار از قوت و نيرو، جانانه از رسول خدا و اسلام دفاع نمودند. فراريان مسلمان بازگشتند و جنگ به سود مسلمين به پايان رسيد. رسول اكرم دستور داد كه از قتل و آزار زنان، كودكان و مزدوران بپرهيزند. اين رفتار رأفت آميز رسول خدا باعث اسلام آوردن بسياري از اهالي هوازن شد.
4ـ نبرد با كشورهاي همسايه: در زمان رسول اكرم، روم تنها امپراطوري بود كه چشم طمع به سرزمين هاي اسلامي را داشت. زيرا حكومت ايران در حال اضمحلال بود و طوف الطوايف اطراف نيز توانايي ايجاد مزاحمت براي مسلمين را نداشتند. از طرفي روم تقريباً همسايه جزيرةالعرب بود و هر گونه تحولي را در جزيرةالعرب به سود يا زيان خود مي ديد. اكنون در جزيرةالعرب صداهايي بلند شده بود كه حاكي از ظهور پيامبر آخرالزمان بود و اين امر براي روم كه متصدي دين مسيح بود، گران مي آمد. زيرا آنها توانسته بودند يهوديان را سركوب نمايند و از طرفي از « تثليت» بود را نشانه گرفته بود و اين كم هجومي نبود. اين گونه بود كه تصميم گرفت با اسلام به مبارزه برخيزد. روميان و مسلمين سربار او در روي هم قرار گرفتند. اولين بار در سال پنجم هجرت اين اتفاق افتاد. رسول اكرم خبر يافت گروهي عظيم در محلي به نام دومةالجندل فراهم آمده اند و بر مسافران و رهگذاران ستم مي كنند و قصد مدينه را دارند. براي دفع قصد ايشان با هزار مرد از مسلمانان به سوي آنان روانه شد. با نزديك شدن مسلمين به مكان مزبور معلوم شد كه دشمن به طرف مغرب كوچ كرده است. دومين برخورد نبرد موته بود. در سال هشتم هجرت، رسول خدا يكي از ياران خود به نام حارث بن عمير ازدي را با نامه اي نزد پادشاه مصر فرستاد. چون حارث به سرزمين موته رسيد به وسيله كساني كه خود را عاملان هرقل پادشاه روم معرفي مي كردند به شهادت رسيد. كشته شدن حارث سخت بر رسول خدا دشوار آمد. پس مردم را به جهاد فرا خواند. رسول خدا پرچمي سفيد به دست زيد بن حارث داد و او را امير لشكر نمود. آنگاه فرمودند: اگر زيد به شهادت رسيد جعفر بن ابيطالب فرمانده است و اگر او نيز به شهادت رسيد عبدالله بن رواحه امير لشكر اسلام است. در نزديكي هاي موته خبر رسيد كه لشكر روم با صد هزار رومي در محلي به نام مآب فرود آمده و قبيله هاي اطراف نيز به آنها پيوسته اند. مسلمانان در انديشه شدند. بالاخره بنا را بر آن گذاشتند كه همان جا بمانند و پيشامد را به رسول خدا گزارش دهند. اما عبدالله بن رواحه مسلمانان را دلير ساخت و گفت: « به خدا قسم آنچه از آن بيم داريد همان است كه در جستجوي آن از خانه بيرون آمده ايد. يعني از شهادت يافتن در راه خدا. ما به اتكاي شماره و فزوني سپاه با دشمن نمي جنگيم و تنها اتكاي ما به اين ديني است كه خدا ما را به آن سرافراز كرده است. به خدا قسم به ياد دارم كه در جنگي بيش از دو اسب و در جنگي ديگر بيش از يك اسب نداشتيم. پيش رويد كه يكي از دو امر نيك در پيش است، يا پيروزي بر دشمن و يا شهادت». سربازان اسلام همه هم صدا گفتند: به خدا قسم پسر رواحه راست مي گويد. آن ها رهسپار شدند و يكي پس از ديگري به شهادت مي رسيدند. ابتدا زيد بن حارث به شهادت رسيد. بعد از او جعفر ابن ابيطالب پرچم اسلام را برداشت. او نيز نبردي سخت و جانانه كرد و جام شهادت را نوشيد. آن گاه نوبت به عبدالله بن رواحه رسيد. وقتي عبدالله نيز شهيد شد لشكر اسلام ثابت بن ارقم را كه پرچم اسلام را برافراشته بود امير خود نمودند اما او استنكاف نمود. پس خالد بن وليد را امير نمودند و او دستور داد لشكر اسلام به سوي مدينه عقب نشيني نمايد. با عقب نشيني سربازان اسلام روميان جسور شدند و در انديشه شدند تا كار اسلام را تمام نمايند. از طرفي رسول گرامي اسلام نيز بعد از آن واقعه در حدود برآمد تا مسلمين را روحيه دهد و آنها را آماده نمايد كه ناكامي موته را جبران نمايند.
رسول اكرم تعدادي از مسلمين را به اطراف فرستاد تا مسلمين را از اين امر خطير آگاه سازد. براي رويارويي مجدد به سي هزار سرباز نياز داشتند. براي تامين هزينه هاي سپاه اسلام، توانگران مسلمان با كمال شوق و اخلاص كمك مالي دادند. حتي نيازمندان مسلمان نيز از كمك و صدقه دريغ نكردند. بسياري از زنان با ايمان، زيورهاي خود را براي رسول خدا هديه دادند تا در كار تجهيز سپاه اسلام به كار گيرند. هنگام حركت فرا رسيد. رسول اكرم علي عليه السلام را در مدينه جانشين خود گماردند و فرمود: مدينه را جز ماندن من يا تو شايسته نيست.
اعراب و بسياري از اهل مكه بيم داشتند. رسول اكرم رهسپار ميدان نبرد شدند. در محلي به نام تبوك كه اين غزوه به نام همان محل نام گذاري شد مدت 20 روز در انتظار سپاه روم ايستاد اما سپاه روم از نبرد خودداري كرد. لذا رسول اكرم با سپاهيان اسلام به مدينه بازگشتند. گروهي از شرق شناسان در تحليل بعضي از نبردهاي پيامبر گرامي اسلام به گونه اي اظهار نظر نموده اند كه گويا وجود مقدس آن رسول رحمت براي مرحم گذاري به بعضي از ناكاميها و نيز براي بسط قدرت خود آن نبردها را به راه انداخته است. به عقيده اينان رسول مكرم بدون هيچ دليلي به بعضي از قبائل و صاحبان اديان لشكركشي نموده است تا بدين وسيله به لشكريانش روحيه داده و احياناً خاطره هاي بدي را كه از بعضي از وقايع در اذهان آنان مانده است زدوده شود و براي رويارويي هاي بعدي آماده گردند. به عنوان مثال گوستاولوبون، شرق شناس برجسته فرانسوي در تحليل نبرد خيبر اين گونه اظها ر نظر مي كند: هنگامي كه محمّد در حديبيه پيمان صلح را امضاء نمود و به حج نرفت براي اينكه كدورت و نارضايتي برخي از يارانش را جبران نمايد، به سوي خيبر روانه شد. همچنين او در جايي ديگر نيز اظهار عقيده نموده است و آن جايي است كه او مي خواهد واقعه فتح مكه را تحليل نمايد كه علت فتح مكه را قدرت طلبي و فزون خواهي رسول اكرم مي داند و مي گويد: چند سالي كه گذشت كار پيامبر اسلام بالا گرفت و نيروي زيادي به دست آورد ولي براي اينكه قدرتش را توسعه دهد لازم بود مكه را نيز به تصرف خود درآورد. آنچه بيان شد تحليل يك شرق شناس است.
كساني كه با تاريخ تجربيات بشر حداقل آگاهي را دارند نام هايي چون اسكندر، نرون، چنگيز، ناپلئون، هيتلر، استالين و... به گوش آنها رسيده است با مطالعه، برداشت ها و تحليل هاي اين شخص چه نتيجه اي از تاريخ اسلام و در رأس آن حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم خواهند گرفت؟ البته اين مهم را نبايد فراموش كرد كه گوستاولوبون و همفكران او وقتي به تحليل وقايع تاريخ اسلام بنشينند نمي توانند تحليلي جز اين داشته باشند. زيرا همسايه از سراء داخل خانه به آساني نمي تواند آگاه شود. آگاهي يافتن از سراء درون خانه، نياز به برقراري ارتباط دروني دارد. اما گوستاولوبون را مثال فاقد اين ارتباط رواني هستند. از طرفي او به دنيا آنچه در آن رخ داده و مي دهد با ديدي مادي انكار مي نگرد و از ديدن و تحليل ماوراء ماده ناتوان است و مهمتر اينكه بررسي تاريخ اسلام مبتني بر شناخت حداقلي از اسلام است و اين افراد از اين امر نيز بهره اي ندارند. با اين مقدمات بايد گفت: دليل جنگ خيبر و فتح مكه نه آن است كه اين شرق شناسان مي گويند بلكه دليل اصلي آنها عبارت از دلائل زير است كه به اختصار به شرح آن مي پردازيم.
1ـ جنگ خيبر: هنگامي كه رسول خدا پا به مدينه نهاد، يك سري پيمان هايي با اهل يهود، نصراني ها منعقد كرد. طبق آن پيمان ها دو طرف از جنگ و توطئه بر عليه يكديگر منع شده بودند. اما يهود نه تنها به آن پيمان وفادار نماند بلكه سه جنگ خندق ـ بني نضير ـ بني قريظه را بر مسلمين تحميل كرد و حتي در صدد نزول رسول گرامي اسلام برآمدند. لذا بايد مسلمين از ناحيه اينان آسوده خاطر مي شدند.
2ـ فتح مكه: در صلح حديبيه مقرر شد كه مشركان مكه از حج گذاردن مسلمين ممانعت به عمل نياورند و همچنين مسلمانان ساكن مكه را آزار ندهند و بر عليه آنان توطئه ننمايند و... اما آنان به اين مفاد عمل نكردند. با وجود اين كه مك? معظمه به دست مسلمين فتح شد، آنان در صدد انتقام گيري برنيامدند در حالي كه مشركان مكه دشمن درجه اول آنان بود. رسول گرامي اسلام با كمال رأفت رفتار نمود. حتي از مجازات قاتل حمزه سيدالشهداء نيز چشم پوشي كردند.